- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کیست آن ماه منور که چنین میگذرد تشنه جان میدهد و ماء معین میگذرد
2 سرو اگر نیز تحول کند از جای به جای نتوان گفت که زیباتر از این میگذرد
3 حور عین میگذرد در نظر سوختگان یا مه چارده یا لعبت چین میگذرد
4 کام از او کس نگرفتست مگر باد بهار که بر آن زلف و بناگوش و جبین میگذرد
5 مردم زیر زمین رفتن او پندارند کآفتابست که بر اوج برین میگذرد
6 پای گو بر سر عاشق نه و بر دیده دوست حیف باشد که چنین کس به زمین میگذرد
7 هر که در شهر دلی دارد و دینی دارد گو حذر کن که هلاک دل و دین میگذرد
8 از خیال آمدن و رفتنش اندر دل و چشم با گمان افتم و گر خود به یقین میگذرد
9 گر کند روی به ما یا نکند حکم او راست پادشاهیست که بر ملک یمین میگذرد
10 سعدیا گوشه نشینی کن و شاهدبازی شاهد آنست که بر گوشه نشین میگذرد