1 ای آنکه خوش است در فراقت مردن در هجر تو چاره نیست جز غم خوردن
2 آن رشته حمایل تو را افکندم چون رشته مهربانیت در گردن
1 زاد فی الطنبور اخری نغمه یعنی ز نو مردم تبریز لحنی ساختند اندر رباب
2 چند تن اهریمن آسا در لباس مردمان کادمی صورت بدند اما بسیرت چون دواب
1 چو در خواب شد دیده پاسبانها نوای درای آمد از کاروانها
2 به محمل گزیدند جا خوبرویان به تنها دمیدند گفتی روانها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به