- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای آنکه دیده عرصه جولان حسن توست جان جهان به قبضه فرمان حسن توست
2 یوسف اسیر چاه زنخدان حسن توست جنت گل کناره بستان حسن توست
3 ما را ضمیر دل ز خیال تو روشن است آیینه از ضیاء وصال تو روشن است
4 چشم کواکب از خط و خال تو روشن است آفاق سربهسر ز جمال تو روشن است
5 گل را ز بوی خویش معطر نمودهای در لعل لب نمونه کوثر نمودهای
6 تا روی خویش چون گل احمر نمودهای آفاق را ز عکس منور نمودهای
7 ای جان و دل خدنگ نگاه تو را هدف دارد غبار راه تو بر خون ما شرف
8 خوش جلوه کرد نور جمالت ز هر طرف تا دیده در عرق گل روی تو را صدف
9 بگشای لب که معدن درّ فصاحتی بنمای رخ که قبله اهل عبادتی
10 مرهم گذار روی دل پرجراحتی از پای تا به سر همه کان ملاحتی
11 از هرکجا که بگذری ای آتیشنعذار جانم فدای خاک رهت صدهزار بار
12 کم دیده است مثل تویی چشم روزگار بهر نشاط چون تو به توسن شوی سوار
13 ای روشن از تو دیده بینای عاشقان گنجینه صفات تو دلهای عاشقان
14 افتد به روز حشر چو دعوای عاشقان منظور نیست غیر تو سودای عاشقان
15 ای از نگاه گرم روان بخش بر بدن یکدم ز روی لطف قدم نه به چشم من
16 چندین هزار غنچه پژمرده در کفن از لاله تا به نرگس و از سبزه تا چمن
17 ای شه رسان به گوش اسیران صدای خویش از روی لطف کن نگهی پیش پای خویش
18 چشم کرم دریغ مدار از گدای خویش رحمی بکن به کشته بیدستوپای خویش