1 ای آنکه جز از شعر و غزل هیچ نخوانی هرگز نکنی سیر دل از تُنبُل و ترفند
2 زیبا بود ار مرو بنازد به کسایی چونانکه جهان جمله به استاد سمرقند
1 فروز باسلیق مرا ترسا بگشود بامداد به نِشکَرده
1 از عمر نمانده ست بر من مگر آمُرغ در کیسه نمانده ست بر من مگر آخال
2 تا پیر نشد مرد نداند خطر عمر تا مانده نشد مرغ نداند خطر بال
1 قامت چون سرو روانش نگر آخته ، آن موی میانش نگر
2 زلف و رخش دیدی و اکنون بیا آن لب شیرین و زبانش نگر