1 ای آنکه مرا به لطف بنواختهای در دفع کنون بهانهای ساختهای
2 گر با همگان عشق چنین باختهای پس قیمت هیچ دوست نشناختهای
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 عاشق روی جان فزای توییم رحمتی کن که در هوای توییم
2 تو به رخسار آفتابی و مه ما همه ذره در هوای توییم
1 آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا آن رنگ بین وان هنگ بین وان ماه بدر اندر قبا
2 از سرو گویم یا چمن از لاله گویم یا سمن از شمع گویم یا لگن یا رقص گل پیش صبا
1 اگر تو مست شرابی چرا حشر نکنی وگر شراب نداری چرا خبر نکنی
2 وگر سه چار قدح از مسیح جان خوردی ز آسمان چهارم چرا گذر نکنی
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به