چه کسی که هیچ کس را به تو از سعدی شیرازی غزل 200

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

چه کسی که هیچ کس را به تو بر نظر نباشد

1 چه کسی که هیچ کس را به تو بر نظر نباشد که نه در تو باز ماند مگرش بصر نباشد

2 نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد

3 مکن ار چه می‌توانی که ز خدمتم برانی نزنند سائلی را که دری دگر نباشد

4 به رهت نشسته بودم که نظر کنی به حالم نکنی که چشم مستت ز خمار بر نباشد

5 همه شب در این حدیثم که خنک تنی که دارد مژه‌ای به خواب و بختی که به خواب در نباشد

6 چه خوش است مرغ وحشی که جفای کس نبیند من و مرغ خانگی را بکشند و پر نباشد

7 نه من آن گناه دارم که بترسم از عقوبت نظری که سر نبازی ز سر نظر نباشد

8 قمری که دوست داری همه روز دل بر آن نه که شبیت خون بریزد که در او قمر نباشد

9 چه وجود نقش دیوار و چه آدمی که با او سخنی ز عشق گویند و در او اثر نباشد

10 شب و روز رفت باید قدم روندگان را چو به مأمنی رسیدی دگرت سفر نباشد

11 عجب است پیش بعضی که تر است شعر سعدی ورق درخت طوبی‌ست چگونه تر نباشد

عکس نوشته
کامنت
comment