-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کسیکه از خضر آب بقا نمی گیرد پیاله را بجز از دست ما نمی گیرد
2 ز بی نصیبی اهل هنر عجب دارم که استخوان بگلوی هما نمی گیرد
3 میان یک جهتان آنچنان نفاق افتاد که کاه هم طرف کهربا نمی گیرد
4 باین دماغ که با بوی گل بسر نبری چه می کنی که دلت از جفا نمی گیرد
5 بیا بیا که چنان بیتو زندگی تلخست که موج دامن آب بقا نمی گیرد
6 نخورده پیچش و تابی بکام دل نرسی گهر برشته بیتاب جا نمی گیرد
7 درین خمار بفریاد ما رس ای ساقی که غیر رعشه کسی دست ما نمی گیرد
8 حلاوتی که دل از کنج فقر یافته است چرا شکر ز نی بوریا نمی گیرد
9 حنای موسم گل تا نرفته است از دست کلیم پای گلی را چرا نمی گیرد