که جان برد اگر آن مست سرگران از وحشی بافقی غزل 221

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید

1 که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید کلاه کج نهد و بر سر گذر بدر آید

2 رسید بار دگر بار حسن حکم چه باشد دگر که از نظر افتد که باز در نظر آید

3 ز سوی مصر به کنعان عجب رهیست که باشد هنوز قافله درمصر و نامه و خبر آید

4 کمینه خاصیت عشق جذبه‌ایست که کس را ز هر دری که برانند بیش ، بیشتر آید

5 سبو به دوش و صراحی به دست و محتسب از پی نعوذبالله اگر پای من به سنگ بر آید

6 مگو که وحشیم آمد ز پی اگر بروم من چه مانع است نیاید چرا به چشم و سر آید

عکس نوشته
کامنت
comment