1 کی بسته کند عقل سراپردهٔ عشق کی باز آرد خرد ز ره بردهٔ عشق
2 بسیار ز زنده به بود مردهٔ عشق ای خواجه چه واقفی تو از خردهٔ عشق
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 اندر دل من عشق تو نور یقینست بر دیدهٔ من نام تو چون نقش نگینست
2 در طبع من و همت من تا به قیامت مهر تو چو جنانست و وفای تو چو دینست
1 در کوی ما که مسکن خوبان سعتریست از باقیات مردان پیری قنلدریست
2 پیری که از مقام منیت تنش جداست پیری که از بقای بقیت دلش بریست
1 هر کو به خرابات مرا راه نماید زنگ غم و تیمار ز جانم بزداید
2 ره کو بگشاید در میخانه به من بر ایزد در فردوس برو بر بگشاید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **