- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کیست این از روی رعنایی به جولان آمده کرده بر هرکس نظر بر خویش نازان آمده
2 در صفا چون صبحدم در تازه رویی چون بهار صد گلستان سنبل و گل در گریبان آمده
3 دمبدم می گردد از نظاره عالم محوتر چشم قربانیست بر دیدار حیران آمده
4 دوستان را می خراشد دل، خروش گریه ام من خودم در اشگ گرم خویش پنهان آمده
5 خلق در نظاره حورند از اوقات خویش روزگار ما ز سر تا پا پریشان آمده
6 همچو ابر از گوش ها رعدم ز سر بیرون شده همچو کوه از چشم ها سیلم به دامان آمده
7 سوی جور از راه بخشش یار می گرداندم کین دیرینم به یادش بعد نسیان آمده
8 کوششم بی مزد و منت صنعتم بی نرخ و قدر کار خویشم از زبان بر خویش تاوان آمده
9 شکر لله شد «نظیری » یار در غربت دچار زین سفر نازم که سودست آنچه نقصان آمده