1 من که باشم؟ که به من نامه فرستند و سلام گو: به دشنام ز من یاد کن از لب، که تمام
2 از کجا میرسد این نامه فرو بسته به مهر؟ کز نسیمش نفس مشک بر آید به مشام
3 نامهٔ دوست همی خوانم و در تشویشم که جوابش چه نویسم من آشفته پیام؟
4 مینویسم سخن مهر و قلم میگوید: عجب ار نامه نسوزد! که بسوزست کلام
5 بنوشتم غرض، اما ننمودم بکسی قصهٔ خاص نشاید که نمایند به عام
6 دلبرا، میکنم از دور سلامت، گرچه دشمنانم نگذارند که: آیم به سلام
7 به نصیحت گر خود گوش نکردم، زانست دلم امروز چنین سوخته و کارم خام
8 پادشاهی، تو به درویش کجا دل بنهی؟ این قدر بس که نظر باز نگیری ز غلام
9 اوحدی، با تو گر ایام به کینست مترس جهد آن کن که به مهری گذرانی ایام