-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کدامین نقشبند این نقش بستی؟ همه یک دست و هر نقشی به دستی
2 به نور جان شدست این نقش ممتاز و گرنه کی چنین در دل نشستی؟
3 گر این جان در بت سنگین بدیدی عجب دارم خلیل ار بت شکستی
4 ورین معنی بتی را جمع بودی کدامینمؤمناز بت باز رستی؟
5 بیا، تا هر دم از دستی بر آییم مگر نقاش این آید به دستی
6 که گر پا بستهٔ این نقش گردیم چه فرق ازمؤمنی تا بتپرستی؟
7 نهاد اندر لب شیرین این قوم میی روشن، که هر جامی و مستی
8 پریشان کرد گرد روی ایشان سر زلفی که هر تاری و شستی
9 مسلمان، اوحدی، آن روز بودی که از دام چنین بتها برستی