1 کدام دل که گرفتار و مبتلای تو نیست کدام سر که سراسیمه هوای تو نیست

2 کدام طایر قدسی نشد گرفتارت کدام جان گرامی که آن فدای تو نیست

3 کدام سینه نشد آستان درد و غمت کدام دل هدف ناوک بلای تو نیست

4 مرا ز گوش چو سود ار حدیث تو نبود مرا ز دیده چه حاصل اگر لقای تو نیست

5 بیا بمنظره چشم روشنم بنشین که خانه دل تاریک بنده جای تو نیست

6 ترا چو دید دلم شد ز خویش بیگانه بخویش بسته بود هر که آشنای تو نیست

7 گریختن ز جفا شرط عاشقی نبود جفای تو بر عاشق کم از وفای تو نیست

8 بکس مراد میندیش کام خویش برآر که کام این دل شوریده جز رضای تو نیست

9 دهان خویش بمشک و گلاب شست حسین هنوز گفته او لایق ثنای تو نیست