گر آن بودی که بختم از بابافغانی شیرازی غزل 567

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

گر آن بودی که بختم نیکخواه خویشتن بودی

1 گر آن بودی که بختم نیکخواه خویشتن بودی سرم در پای ترک کج‌کلاه خویشتن بودی

2 نگشتی هرزه بر گرد چراغ دیگران هرگز صفای خاطرم از برق آه خویشتن بودی

3 کجا بر طاق ابرویش توانستی نظر کردن اگر خونخواه چون چشم سیاه خویشتن بودی

4 ز خوی بد دل دیوانه در دام بلا افتاد وگرنه تا قیامت در پناه خویشتن بودی

5 به وصل دیگرانم دل مده ناصِح که از خوبان مرا گر طالعی بودی ز ماه خویشتن بودی

6 نگشتی پایمال توسنش آیینهٔ دل‌ها گرش یک ره نظر بر خاک راه خویشتن بودی

7 شهید و تشنهٔ بادام آن ترک شکرریزم که نقل مجلسش نقل سیاه خویشتن بودی

8 به جرم عشق اگر بر دار کردی مستمندی را هنوزش صد نظر بر بی‌گناه خویشتن بودی

9 ازین چابک‌سواران گر فغانی داشتی بختی سرش هم در رکاب پادشاه خویشتن بودی

عکس نوشته
کامنت
comment