- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه باشد عاشقی خود را به غمها مبتلا کردن به صد خون جگر بیگانهای را آشنا کردن
2 چه حاصل زین همه افسانهٔ مهر و وفا یارب چو نتوان در دل سنگین او یک ذره جا کردن
3 ز گرد راه خوبان میفشاندم دامن تقوی چه دانستم که روزی خواهم آن را توتیا کردن
4 اگر صد سال افتم چون گدایان بر سر راهش هم آن دشنام خواهد داد و من خواهم دعا کردن
5 من و دردی به روی درد و داغی بر سر داغی که بیدردی بود در عشق تدبیر دوا کردن
6 به جای قطره گوهر در کنارم ریختی دیده اگر ممکن شدی از گریه تغییر قضا کردن
7 فغانی کمترین بازیست در عشق نکورویان جفا از بیوفایان دیدن و نامش وفا کردن