- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تن چه باشد چاردیوار بنای عاریت پر مکن قصد اقامت در سرای عاریت
2 بگذر از این باغ بیرنگ تعلق چون نسیم دست و پا مگذار چون گل در حنای عاریت
3 یک قدم منصور بالاتر نرفت از پای دار بیش از این کی میتوان رفتن به پای عاریت
4 در قفا دارد کدورت آشناییهای خلق پر مشو حیران در این آیینههای عاریت
5 چون زبان جاده خاموشی گزین از هر سؤال درمرو از جای چون کوه از صدای عاریت
6 با دل صد چاک از دنبال محمل چون جرس میکنم افغان و میآیم به پای عاریت
7 در جهان یک دم نمیگیرند از وحشت قرار دلنشین اهل همت نیست جای عاریت
8 خوب گفتند اهل دل قصاب این درگشته را یک ده ویران و چندین کدخدای عاریت