- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه باشد جان که عاشق در ره جانان برافشاند ز جان بهتر نثاری بایدش تا آن برافشاند
2 شود جیب و کنار عالم از یاقوت اشکم پر چو چشم خونفشانم دامن مژگان برافشاند
3 به گردن طوق عشق از زلف ترسازادهای دارم که گر صد ساله زاهد بیندش ایمان برافشاند
4 نخواهد بعد مردن هم غبارم دامنش گیرد به ناز از تربتم چون بگذرد دامان برافشاند
5 چنین کان غمزه فتان سر خونریختن دارد سزد گر صد مسیح و خضرمشرب جان برافشاند
6 کهن ریش دلم دارد غباری تازه شستی کو که بر رخسار زخمم آبی از پیکان برافشاند