چه روز باشد از جلال الدین محمد مولوی غزل 1730

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

چه روز باشد کاین جسم و رسم بنوردیم

1 چه روز باشد کاین جسم و رسم بنوردیم میان مجلس جان حلقه حلقه می گردیم

2 همی‌خوریم می جان به حضرت سلطان چنانک بی‌لب و ساغر نخست می خوردیم

3 خراب و مست به ساقی جان همی‌گوییم برآر دست که ما دست‌ها برآوردیم

4 بیار نقل که ما نقل کرده‌ایم این سو بیار باده احمر که زار و رخ زردیم

5 بکن سلام که تسلیم ابتلای توییم بپرس گرم که افسرده دم سردیم

6 جوابمان دهد آن ساقیم که نوش خورید که ما به نورفشانی چو مه جوامردیم

7 تو ملک کدکن وهب لی بگو سلیمان وار که ما به منع عطا مور را نیازردیم

8 ز هجر و فرقت ما درد و غم بسی دیدیم درآی در بر ما ما دوای هر دردیم

9 دل آر خسته به خار جفا و گل بستان چه تحفه آری ماورد را که ما وردیم

10 اگر ز مونس و جفتان خود جدا ماندی بیا که در کرم و حسن لطف ما فردیم

11 اگر تو کار نکردی و مفلسی از خیر بیا که کار چو تو صد هزار ما کردیم

12 بیار اشک چو مشتاق و گرد را بنشان که روی ماه نبینیم تا در این گردیم

13 خمش گزاف مینداز مهره اندر طاس به ما گذار که ما اوستاد این نردیم

عکس نوشته
کامنت
comment