1 چه گویم و چه نویسم که زین سفر چه کشیدم ز روزگار پیاپی بدیدم آنچه بدیدم
1 اهل دل در هوس عشق تو سرگردانند زاهدان شیوۀ این طایفه کمتر دانند
2 ذوق آموختنی نیست که آن وجدانیست عقلا جمله در این کار فرو میمانند
1 بدیدم چشم مستت رفتم از دست کوام آذر دلی بو کو نبی مست
2 دلم خود رفت و میدانم که روزی بمهرت هم بشی خوشیانم اژ دست
1 امشب که رسید دوست در منزل من شد جان و دل از حضورش آب و گل من
2 آیینه دل یافت صفا از رویش ای صبح مکن تیره صفای دل من
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به