-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه باشد گر ز من یادت نیاید که از دوری فراموشی فزاید
2 ز چشمت چشم پرسش هم ندارد که از بیمار پرسش خود نیاسد
3 مکن، بر جان من بخشایش کن بگو آخر که آن مسکین نشاید
4 سلامی از تو مرسومست ما را پس از سالی مرا مرسوم باید
5 چرا بربستی از من راه پرسش؟ مگر کاری ترا زین می گشاید؟
6 بجان تو که اندر آرزویت مرا یک روز الی می نماید
7 بشب می آورم روزی بحیلت که شب آبستنست تا خود چه زاید