1 چه بوربا و چه مخمل حجاب میبافند به هر چه دیده گشادیم خواب میبافند
2 قماش کسوت هستی نمیتوان دریافت حریر وهم به موج سراب میبافند
3 نفس چه سحر طرازد به عرض راحت ما درین طلسم همین پیچ وتاب میبافند
4 ز لاف ما و من ای بیخودان پوچ قماش کتان به کارگه ماهتاب میبافند
5 ز تار و پود هجوم خطش مشو غافل که بهر فتنهی آن چشم، خواب می بافند
6 به کارگاه نفس ره نبردهای کانجا هزار ناله به یک رشته تاب میبافند
7 کمند سعی جهان جز نفس درازی نیست چو عنکبوت سراسر لعاب میبافند
8 عبث به فکر قماش ثبات جامه مدر به عالمیکه تویی انقلاب میبافند
9 به وهم خون شدهٔکو چمن،کجاست بهار هنوز رنگ به طبع سحاب میبافند
10 ز تیغ یار سر ما بلند شد بیدل به موج خیمهٔ ناز حباب میبافند
دیدگاهها **