هرکجا وحشتی از آتشم افروخته از بیدل دهلوی غزل 568

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

هرکجا وحشتی از آتشم افروخته است

1 هرکجا وحشتی از آتشم افروخته است برق در اول پرواز نفس سوخته است

2 چه خیال است دل از داغ تسلی‌گردد اخگری چشم به خاکستر خود دوخته است

3 لاف را آینه‌پرداز محبت مکنید به نفس هیچکس این شعله نیفروخته است

4 نتوان محرم تحقیق شد از علم و عمل و ضعها ساخته و ما و من آموخته است

5 پاس اسرار محبت به هوس ناید راست شمع بر قشقه و زنار چها سوخته است

6 ای نفس ‌مایه دکانداری غلفت تا چند آسمان جنس سلامت به تو نفروخته است

7 از قماش بد و نیک دو جهان بیخبریم چون حیا پیرهن ما نظر دوخته است

8 ذره‌ایی نیست که خورشید نمایی نکند گرد راهت چقدر آینه اندوخته است

9 گر نه بیدل سبق از مکتب مجنون دارد اینقدر چاک گریبان زکه آموخته است

عکس نوشته
کامنت
comment