-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هرجا نفسی هست ز هستی گله دارد دیوانه و هشیار همین سلسله دارد
2 پیچیده به پای طلبم دامن دشتی کز آبله صد ریگ روان قافله دارد
3 معذورم اگر طاقت رفتار ندارم چون شمع ز سر تا قدمم آبله دارد
4 بیتابی دل سنگ ره بیخبریهاست از وضع جرس قافلهٔ ما گله دارد
5 بیگانهٔ کیفیت غیب است شهادت چندان که زبان تو ز دل فاصله دارد
6 محملکش تسلیم ز خود رفتن اشکیم این قافله یک لغزش پا راحله دارد
7 در وادی فرصت سر و برگ قدمی نیست دل میرود و دست فسوس آبله دارد
8 بر وحشت ما خرده مگیرید که عاشق چون اشک همین یک دل بیحوصله دارد
9 یکچند تو هم خانه بهدوشمن و ما باش آفاق در آواز جرس قافله دارد
10 دردسر گل چند دهد نالهٔ بلبل بیدل غزل ما نشنیدن صله دارد