- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هرکجا لعل تو رنگ خنده مستانه ریخت از خجالت آبگوهر چون میاز پیمانه ریخت
2 در غبار خاطر ما صد جهان عشرت گم است آبروی گنجها در خاک این وبرانه ریخت
3 چرخ حاسد، تا به بیدردیکند ما را هلاک جام زهر بیغمی درکام ما یارانه ریخت
4 در طلسم زندگی ماییم و عیش سوختن کز گدز ما محبت شمع این کاشانه ریخت
5 حیرتی بودیم اکنون خار خار حسرتیم صنعت عشقت زما آیینه برد وشانه ریخت
6 شبکه شد زاهد به فیض گردش جام آشنا سجده جایجرعهٔ می بر زمین رندانه ریخت
7 نقد تاراج چمن در ریزش برگ گل است رنگ ویرانیست چون خشت از بنای خانه ریخت
8 درد معشوقان به عاشق بیشتر دارد اثر شمع تا اشکی بیفشاند پر پروانه ریخت
9 دوش سودای که میزد شیشهٔ اشکم به سنگ کز مژه تا دامنم یک سر دل دیوانه ریخت
10 زندگانی دستگاه خواب غفلت بود و بس چشم تا بیدارکردم گوش بر افسانه ریخت
11 التفات بیغرض سررشتهٔ تسخیر ماست صید ما خواهی برون دام باید دانه ریخت
12 عقدهٔ دل را ز زلفش بازکردن مشکل ست بیدل اینجا ناخن از انگشتهای شانه ریخت