1 سحر کجاست که فراش جلوهگاه توام نشسته بر سر ره دیدهبان راه توام
2 هنوز خفته چو بخت منند خلق که من برون دویده ز شوق رخ چو ماه توام
3 من آن گدای حریصم که صبح نیست هنوز که ایستاده به دریوزه نگاه توام
4 مرا تو اول شب راندهای به خواری ومن سحر خود آمدهام باز و عذر خواه توام
5 تو بیگناه کشی کن که ایستاده به عذر به روز عرض جزا حایل گناه توام
6 اگر به کشتن وحشی گواه میطلبی مرا طلب به گواهی که من گواه توام
دیدگاهها **