کجاست دیده که رو سوی یار از قصاب کاشانی غزل 249

قصاب کاشانی

آثار قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

کجاست دیده که رو سوی یار خویش کنم

1 کجاست دیده که رو سوی یار خویش کنم علاج درد دل بی‌قرار خویش کنم

2 ز خاک کوی بتان بو غم نمی‌آید مگر همان به سر خود غبار خویش کنم

3 چو کرم پیله به خود در تنم شب هجران به حالتی که غمش را حصار خویش کنم

4 به ابر جمله کریمان نظر فکنده و من نگه به چشم تر اشگبار خویش کنم

5 به هجر اگر کشیم دل نمی‌کند باور دروغ وصل تو تا کی به کار خویش کنم

6 خط غلامی او خطّ سرنوشت من است همین بس است که لوح مزار خویش کنم

7 هزار حیف که در این چمن رسید خزان امان نداد که فکر بهار خویش کنم

8 طمع به هیچ ندارم در این جهان قصاب سوای جان که فدای نگار خویش کنم

عکس نوشته
کامنت
comment