- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غم کجا شد که به جان آمدم از شادی خویش هیچکس نیست چو من دشمن آبادی خویش
2 دیر میکشت در آن کوی غمم، دور شدم خویش برخاستم از جای به جلادی خویش
3 هر گلی حلقه دامیست درین راه مرا میروم سوی قفس از پی آزادی خویش
4 گفتی از من گذر، از خود نتوانی چو گذشت نگذرم از تو، ولی بگذرم از وادی خویش