-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کجا گوهر وصلش آرم به دست که جز باد چیزی ندارم به دست
2 سر زلف او تا نگیرد قرار کی آید دل بی قرارم به دست ؟
3 گهش می فشانم سر خود به پای گهش جان خود می سپارم به دست
4 بدادم دل از دست چون دیدمش چه چاره نبود اختیارم به دست
5 ز تیغ نگارین اگر سرکشم سزد گر ببندی نگارم به دست
6 سرآمد درین آرزو روز عمر که افتد شبی زلف یارم به دست
7 الا ساقی از جام غم تا به کی بده آن می خوشگوارم به دست
8 بنه برکفم باده بر یاد آن که باد است ازو یادگارم به دست
9 ببازم سر خویش را چون جلال مگر دامن وصلش آرم به دست