-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیگر به کجا میرود این سرو خرامان چندین دل صاحب نظرش دست به دامان
2 مرد است که چون شمع سراپای وجودش میسوزد و آتش نرسیدهست به خامان
3 خون میرود از چشم اسیران کمندش یک بار نپرسد که کیانند و کدامان
4 گو خلق بدانید که من عاشق و مستم در کوی خرابات نباشد سر و سامان
5 در پای رقیبش چه کنم گر ننهم سر محتاج ملک بوسه دهد دست غلامان
6 دل میتپد اندر بر سعدی چو کبوتر زین رفتن و بازآمدن کبک خرامان
7 یا صاح متی یرجع نومی و قراری انی و علی العاشق هذان حرامان