1 کسی کجا خبر از حال زار من دارد؟ خبر ز حال دلم کردگار من دارد
2 خوشم چو شمع، اگر سوزدم وگر سازد غم تو هرچه کند اختیار من دارد
3 فزود بیخودیام بس که از خیال وصال هزار نشاه، حسد بر خمار دارد
1 داغ دلم گلی ز گلستان آتش است شور محبتم نمک خوان آتش است
2 هان ای فرشته بر سر خاک شهید عشق ننهی قدم دلیر، که طوفان آتش است
1 آنکه در هر چین زلفش صدمه کنعان گم است چون توانم گفتنش کآنجا مرا هم جان گم است
2 کعبه گویا شد بنا در روزگار بخت ما ورنه چون در تیرگی چون چشمه حیوان گم است؟
1 مرا چو لاله ز بخت سیه رهایی نیست شب مرا به دم صبح آشنایی نیست
2 چو نقش زلف تو بندم چرا نریزم اشک که میرسد شب و در خانه روشنایی نیست