1 مرا کجا سر زلفت به زیر چنگ آید؟ که خاک پای ترا از سپهر ننگ آید
2 بکن ز جور و جفا هر چه ممکنست امروز که هر چه صورت زیبا کند بینگ آید
3 به زور بازوی مردی برون نشاید برد بر آستان تو دستی که زیر سنگ آید
4 اگر چه شد ز روانی چو آب گفتهٔ ما ز وصف قد تو چون بگذریم تنگ آید
5 چو میل سوی تو کردم به دوستی، دل گفت: مکن، که جامهٔ این کار بر تو ننگ آید
6 ز رنگ ناخنت، ای ماه چهره،مینالم به نالهای، که چنان نالها ز چنگ آید
7 به صبغ مهر تو چون اوحدی دگر باره در افکنیم شبی خرقه تا چه رنگ آید؟