- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما را کجا به کوی تو ممکن بود وصول که آنجا خیال را نبود قدرت نزول
2 طول زمان هوای تو از سر بدر نبرد اصلی بود محبت و الاصل لا یزول
3 گفتم به عقل چاره کنم، درد عشق را غافل از این که عشق بود، آفت عقول
4 درویشم و به هیچ قناعت همی کنم بگذاردم به خویش، اگر نفس بوالفضول
5 اول رفیق باید، آن که طریق از آنک باید رفیق خضر شدن، نی مرید غول
6 گر باخبر شوی زبقای پی از فنا اندر فنای نفس چو نیکان شوی عجول
7 آسودگی نیابی، در عرصه ی جهان گر بسپری بسیط زمین را به عرض و طول
8 در حیرتم که شادی و عیش جهان که راست هستند چون فقیر و غنی هر دو تن ملول
9 از آن زمان که بار امانت قبول کرد معلوم شد که آدم خاکی بود جهول
10 چشم امید نیست به هیچ آستان مرا الابه آستانه ی فرخنده ی بتول
11 ام الائمة النقبا، بانوی جزا نورالهدی، حبیبه ی حق بضعة الرسول
12 زهرا که زامر حق پی تعیین جفت او در شب نمود زهره به کاخ علی نزول
13 صدیقه آن که کرده پی کسب عزوجاه روح الامین ز روز ازل خدمتش قبول
14 در وصف ذات پاک و کرامات بی حدش گردیده نطق الکن و حیران شود عقول
15 باشد «محیط» شاد زیمن ولای او در روز رستخیز که هر کس بود ملول