حدیث عشق میسّر کجا شود به کتابت از جلال عضد غزل 12

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

حدیث عشق میسّر کجا شود به کتابت

1 حدیث عشق میسّر کجا شود به کتابت که نام عشق بسوزد سر قلم ز مهابت

2 زهی سعادت آن کس که پای بند کسی شد بریده از همه پیوند و خویش و اهل و قرابت

3 به شب رسید دگر بار روزم از غم هجران بسان تیغ شود موی بر تنم ز صلابت

4 برآر کامم از آن لعل بی کرشمه و ابرو که خود سؤال گدا را چه حاجت است کتابت

5 دهد فروغ جمال جهان فروز تو هر روز جهان فروزی خود را به آفتاب نیابت

6 میان عاشق و معشوق شهوتی ست نظر را کز آب دیده خونین کنند غسل جنابت

7 جلال اگرچه همیشه دعای وصل تو خواند ولی چه سود که مقرون نمی شود به اجابت

عکس نوشته
کامنت
comment