برسید لک از جلال الدین محمد مولوی غزل 2854

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

برسید لک لک جان که بهار شد کجایی

1 برسید لک لک جان که بهار شد کجایی بشکفت جمله عالم گل و برگ جان فزایی

2 رخ یوسفان ببینی که ز چاه سر برآرد همه گلرخان ببینی که کنند خودنمایی

3 ثمرات دل شکسته به درون خاک بسته بگشاده دیده دیده ز بلای دی رهایی

4 خضر و سمن چو رندان بشکسته‌اند زندان گل و لاله شاد و خندان ز سعادت عطایی

5 همه مریمان کامل همه بکر و گشته حامل بنموده عارفان دل به جناب کبریایی

6 چو شکوفه کرد به بستان ز ره دهن چو مستان تو نصیب خویش بستان ز زمانه گر ز مایی

7 به مثال گربه هر یک به دهان گرفته کودک سوی مادران گلشن به نظاره چون نیایی

8 بنگر به مرغ خوش پر چو خطیب فوق منبر به ثنا و حمد داور بگرفته خوش نوایی

عکس نوشته
کامنت
comment