- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر زمان از عشقت ای دلبر دل من خون شود قطرهها گردد ز راه دیدگان بیرون شود
2 گر ز بی صبری بگویم راز دل با سنگ و روی روی را تن آب گردد سنگ را دل خون شود
3 ز آتش و درد فراقت این نباشد بس عجب گر دل من چون جحیم و دیده چون جیحون شود
4 بار اندوهان من گردون کجا داند کشید خاصه چون فریادم از بیداد بر گردون شود
5 در غم هجران و تیمار جدایی جان من گاه چون ذوالکفل گردد گاه چون ذوالنون شود
6 در دل از مهرت نهالی کشتهام کز آب چشم هر زمانی برگ و شاخ و بیخ او افزون شود
7 تا تو در حسن و ملاحت همچنان لیلی شدی عاشق مسکینت ای دلبر همی مجنون شود
8 خاک درگاه تو ای دلبر اگر گیرد هوا توتیای حور و چتر شاه سقلاطون شود
9 ای شده ماه تمام از غایت حسن و جمال چاکر از هجران رویت «عادکالعرجون» شود
10 آن دلی کز خلق عالم دارد امیدی به تو چون ز تو نومید گردد ماهرویا چون شود
11 چون سنایی مدحتت گوید ز روی تهنیت لفظ اسرار الاهی در دلش معجون شود