زبس که یافت دلم از ابوالحسن فراهانی قصیده 22

ابوالحسن فراهانی

آثار ابوالحسن فراهانی

ابوالحسن فراهانی

زبس که یافت دلم لذت گرفتاری

1 زبس که یافت دلم لذت گرفتاری به دام افتد اگر صد رهش برون آری

2 به جای خون همه درد و بلا ازو بچکد اگر دل من سرگشته راه بیفشاری

3 سیاه گردد روز جهانیان چون شب اگر ز چهره ی بختم نقاب برداری

4 نه برق باشد کز رشک چشم گریانم فتاده آتش در جان ابراز آری

5 به خون بخواهد پرورد خوشه اش نه آب بنام شوم من اردانه در زمین کاری

6 چو کاه بر زیر آب دیده گردانم و گرچه هستم چون کوه در گران باری

7 عجب که میل کنم گرچه خون دل باشد مرا که عمر به سر رفته در جگرخواری

8 گداختم تن خود تاکسم نه بیند چند به کوی دوست تردد کنم بدشواری

عکس نوشته
کامنت
comment