1 دیشب که مراجعت فتاد از سفرم دلدار به تهنیت درآمد ز درم
2 بگرفت در آغوشم و بوسید سرم از لعل و بلور کرد تاج و کمرم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 وقت صبوحی آن شوخ سرکش از در درآمد با تیر و ترکش
2 مُشکش مطرّا، شهدش مصفّا خالش معنبر، ماهش منقّش
1 پیش دلسوزان درآر آن شمع بزمافروز را تا بیاموزد ز جان دردمندان، سوز را
2 تا جهان از پرتو شمع جمالش روشن است هیچ رونق نیست خورشید جهانافروز را
1 هر آن کس که دیده ست آن خاک پا نیاید به چشمش دگر توتیا
2 رخت را به خورشید کردم مثل بدیدم کنون از کجا تا کجا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به