کی دهد دستم که در پایت سراندازی از جلال عضد غزل 205

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

کی دهد دستم که در پایت سراندازی کنم

1 کی دهد دستم که در پایت سراندازی کنم تو زنی چوگان و من چون گوی سربازی کنم

2 نکته ای زان لب بگو تا برفشانم جان و دل گوهری فرمای تا من کیسه پردازی کنم

3 گر گدا خوانی مرا بی شک به سلطانی رسم ور مگس گویی مرا پیوسته شهبازی کنم

4 تا به آزادی و یکرنگی شدم ثابت قدم شاید ار چون سرو دعوی سرافرازی کنم

5 با من آشفته همچون طرّه طرّاری مکن ورنه پیش مردمت چون غمزه غمّازی کنم

6 کشتنم اولی که با ناجنس بودن در قفس من نه آن مرغم که با زاغان هم آوازی کنم

7 غازی است آن غمزه و من دست و پایی می زنم تا تن خود را شهید غمزه غازی کنم

8 ساکنان قدس این نُه تو سپر در رو کشند هر سحر کز آه سوزان ناوک اندازی کنم

9 شهسوار ترک من گر بگذرد من چون جلال خویشتن را خاک نعل توسن تازی کنم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر