-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کی آن صیاد بیپروا پی نخجیر میگردد که دایم در رهش صد صید از جان سیر میگردد
2 صبوری چون ز حد بگذشت کاری رو نمیآرد که دارو کهنه چون گردید بیتأثیر میگردد
3 خط سبزت عنان اختیار از دست و دل برده بهارست و دگر دیوانه بیزنجیر میگردد
4 سراپای وجودم باده شد از حرص میخواری ولی همچون حبابم چشم و دل کی سیر میگردد
5 شراب کهنه مینوشم ببزم او چو بنشینم به من تا نوبت آید دختر رز پیر میگردد
6 کلیم آن گردش چشم و نگاه دمیدم کم شد چو ساقی سرگران افتاد ساغر دیر میگردد