وقتی دل سودایی می‌رفت به از سعدی شیرازی غزل 24

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها

1 وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها

2 گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل با یاد تو افتادم از یاد برفت آن‌ها

3 ای مهر تو در دل‌ها وی مهر تو بر لب‌ها وی شور تو در سرها وی سر تو در جان‌ها

4 تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها

5 تا خار غم عشقت آویخته در دامن کوته نظری باشد رفتن به گلستان‌ها

6 آن را که چنین دردی از پای دراندازد باید که فروشوید دست از همه درمان‌ها

7 گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید چون عشق حرم باشد سهل است بیابان‌ها

8 هر تیر که در کیش است گر بر دل ریش آید ما نیز یکی باشیم از جمله قربان‌ها

9 هر کاو نظری دارد با یار کمان ابرو باید که سپر باشد پیش همه پیکان‌ها

10 گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش می‌گویم و بعد از من گویند به دوران‌ها

عکس نوشته
کامنت
comment