وقتی که شکل دایره کن از نظیری نیشابوری ترکیب 5

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

وقتی که شکل دایره کن فکان نبود

1 وقتی که شکل دایره کن فکان نبود جز نقطه حقیقت حق در میان نبود

2 نور ولا ز بطن حقیقت طلوع کرد چندان که گشت گرد خود آن را کران نبود

3 پرگار گشت و انجم و افلاک آفرید کثرت پدید آمد و خود غیر آن نبود

4 تا آن ولا چراغ هدایت نمی فروخت از آدم و خلافت آدم نشان نبود

5 نور علی به کسوت احمد ظهور کرد ورنه به هم مخالطت جسم و جان نبود

6 ناطق نگشت تا به علی قلب مصطفی معراج و وحی منزل و نطق و بیان نبود

7 قول علی که در شب معراج می شنید غیری بجز حقیقتشان در میان نبود

8 روزی که داشت رتبه روح اللهی علی اخبار عیسی و اثر این و آن نبود

9 مبعوث بر ولایت او بود هر نبی سر علی به هیچ پیمبر نهان نبود

10 شد احمد از وجود علی خاتم الرسل تا او عیان نگشت حقیقت عیان نبود

11 از انبیا دوازده اقطاب حق پدید تا بود بی حمایت قطب زمان نبود

12 آل نبی ز بعد نبوت وصی شدند کاین رتبه با ملایکه آسمان نبود

13 در عرصه الست که کوس بلا زدند افلاک قرعه بر حسن مجتبی زدند

14 دیدند چون وجود حسن مورد بلا بر جان بوالحسن رقم ابتلا زدند

15 تا ابتلای کون حسن را قبول کرد بس حلقه بر در علی مرتضی زدند

16 در انقلاب کون و مکان قالب حسن مانند قطب بر وسط آسیا زدند

17 مسدود ساختند در وحی انبیا احداث کاینات در اولیا زدند

18 بر دوش ناتوان حسن بار حادثات از غایت مشابهت مصطفی زدند

19 بر یاد حسن قامت او از عنا و رنج بس رقعه بر مرقع ترک و فنا زدند

20 چون راست شد به قد حسن جامه بلا گلبانگ تهنیت ز سمک تا سما زدند

21 اول به اقتدار سریر خلافتش بر گوش عرش طنطنه استوا زدند

22 وآخر به احترام مقام شهادتش در صدر خلد نعره «قد اجتبا» زدند

23 خستند دل به زهر هلاهل مکررش الماس سوده بر جگرش بارها زدند

24 چون او شهید شد علم فتنه و بلا بردند از مدینه و بر کربلا زدند

25 زان پس حسین حجت حق در میان نهاد منکر ز جهل تیر حسد در کمان نهاد

26 حق ز اولیا مقام ذبیح الهیش داد در قبضه مشیت خویشش عنان نهاد

27 حلقی که بوسه گاه نبی بود ظلم عهد شمشیر زهر داده امت بر آن نهاد

28 ذبح عظیم اشاره به قتل حسین بود منت که بر خلیل خدای جهان نهاد

29 تعبیر کرد ازان به بلای مبین خلیل کاندوه کربلای حسینش به جان نهاد

30 گرچه به صدق وعده براهیم را ستود لیکن حسین شرط وفا در میان نهاد

31 دادش مقام صبر و رضا تا شهید شد با نفس مطمئنه قدم درجنان نهاد

32 می راند در بلا و محن نفس جاهدش تا روح پای بر زبر آسمان نهاد

33 شد حاصلش عذوبت روح از عذاب تن جانش عزیز گشت چو تن در هوان نهاد

34 حق مشهد حسین محل شهود ساخت فردوس در مکاره و رنج جهان نهاد

35 ابن زیاد سک به صلاح یزید شوم شمشیر جور و کین به صف خاندان نهاد

36 شط فرات راند ز طوفان کربلا وآنگه سر حسین به خون روان نهاد

37 دنیا که عنف اهل ستم تار و مار کرد سجاد حق علی حسین آشکار کرد

38 در فکر تشنگان بیابان کربلا مژگان چو ذوالفقار علی آبدار کرد

39 گویی که خون دیده آن قطب اولیا با خون یحیی زکریا قرار کرد

40 آن مرز و بوم ارض مقدس به خون سرشت این کوه و دشت مکه و یثرب بکار کرد

41 آن اعتکاف مسجد اقصی نمود خوش این انزوای کنج حرم اختیار کرد

42 آن را نزار گشت تن از خرقه خشن این را هراس خشیت حق تن نزار کرد

43 پوشید دلق تقوی و نعلین اجتهاد در طاعت خدای کمر استوار کرد

44 چندان گریست پوست ز رخساره اش بریخت شوراب دیده اش بن دندان فکار کرد

45 از عقده های ظلمت و از عقبه های تار سجاد حق به گریه خونین گذار کرد

46 شد بر امامتش حجر کعبه معترف با عم خود چو پیش حرم گیر و دار کرد

47 عبدالملک برو به حقارت نگاه کرد صحن حرم پر از گهر شاهوار کرد

48 پنجاه و هفت سال بدین حال زنده بود آخر ولید شربت زهرش به کار کرد

49 قطب زمان محمد باقر امام شد سلک امامت از گهرش بانظام شد

50 باب السلام علم به رویش گشاده گشت حبل الورید خلق پی اعتصام شد

51 صاحبدلی نیافت چو او سر کاینات از روشنی قلب شعیبی مقام شد

52 شد عرش نفس ناطقه و عقل مستفاد معلوم او معانی کلی تمام شد

53 فیض از سمای روح به ارض جسد رساند برزخ میان عالم نور و ظلام شد

54 کس ز اولیا به کشف و کرامات او نبود در معجزات آیت «یحیی العظام » شد

55 بر ارض عالم ملکوتش گذر فتاد هرکس به باطن از پی او یک دو گام شد

56 می گفت در مواعظه خویش بارها ماییم آن که کون ز ما با قوام شد

57 ما راه مستقیم به حقیم و کهف ما ارض مقدس است که بیت الحرام شد

58 هرکس ز ما برید فرو برد دوزخش وآنکو به ما رسید بهشتش مقام شد

59 تا بود بر طریق هدا بود مقتدا منهاج خلق و قبله خاص و عوام شد

60 مسموم شد به زهر براهیم بن ولید از دار حادثات بدرالسلام شد

61 بنیاد شرع جعفر صادق بنا نمود رسم عبادت علی و آل وانمود

62 در دین ابوحنیفه به او برد التجا در شرع شافعی سخن او ادا نمود

63 حنبل نشست پای ازو دید در وضو مالک نبست دست و به او اقتدا نمود

64 بر طبع بود معنی تنزیه غالبش بر قلب نوح دعوت خلق خدا نبود

65 دل بودش از نزاهت حق فرد و منقطع اعراض از مخالفت ماسوا نمود

66 آن نهی شبه و شرک ز معبود پاک کرد این نفی شرکت از علی مرتضی نمود

67 آن از پی نجات به کشتی خویش خواند این ره سوی سفینه آل عبا نمود

68 هرکس خلاف مذهب او مذهبی نهاد پوشید اجتهاد صواب و خطا نمود

69 گردید خیره باصره بوم از آفتاب در پیش چشم شب پره ظلمت ضیا نمود

70 احکام رای صادق و شرع محمدی چون نور آفتاب و خط استوا نمود

71 قطب جهان و حجت حق در زمانه بود بس معجزات بر روش انبیا نمود

72 منصور آن ستمگر شوم دوانقی او را شهید از سر جهل و جفا نمود

73 چون صادق آن امام مبین را قضا رسید عهد امام موسی کاظم فرا رسید

74 از بس همای همت او تیز سیر بود تا ذروه فقاهت و زهد و سخا رسید

75 سلک عباد حق بدو موسی نظام یافت اول عصا گرفت و به آخر ردا رسید

76 آن را مثل به قره عینی زد آسیه وین را خطاب قره عین از خدا رسید

77 «انی اناالله » از شجر آمد به گوش آن این را ز عرش «عبدی موسی » ندا رسید

78 این نقش پرده از پی اعجاز شیر کرد آن را اگرچه معجزه اژدها رسید

79 زان شد عطا خطاب کلیم اللهی به آن کاین موسی فصیح زبان از قفا رسید

80 فرعون بر کلیم پیمبر جفا نکرد بر موسی از رشید جفا بر جفا رسید

81 آن گفت اگر پیمبر مسجون کلیم را موسی ز سجن این به هزار ابتلا رسید

82 از شور و گریه ای که به زندان بصره داشت جوش دلش به خوابگه مصطفی رسید

83 هرگه پی قرائت قرآن زبان گشود از مرقد رسول به او مرحبا رسید

84 هارون به زهر شاهک شومش شهید ساخت قطبیتش به قبله هشتم رضا رسید

85 ایمان چو در دیار غریب از وطن فتاد در مشهد علی رضا بوالحسن فتاد

86 حب علی که ساکن خاک مدینه بود آمد به غربت و به بلا و محن فتاد

87 این حب نازنین چو ازان بوم و بر گذشت در حرب منکران چو اویس قرن فتاد

88 شاه رضا که یوسف و یونس مزاج بود بر یاد حق برون ز دیار و دمن فتاد

89 از مرقد نبی برو دوش مبارکش چون از تن عزیز جدار پیرهن فتاد

90 گم گشت بوی پیرهن از مرز و بوم مصر آمد به طوس و در حرم بوالحسن فتاد

91 روشن ز گرد قبر رضا ساخت دیده را یعقوب وار هرکه به بیت الحزن فتاد

92 یونس به بطن هوت مقر در حیات کرد این را به موت چشمه ماهی وطن فتاد

93 آن قطب از بلای خلایق وطن گذاشت این قطب بهر خلق به رنج و محن فتاد

94 انگور زهر کین به دهانش عدو نهاد عقد درش ز درج عقیق یمن فتاد

95 حاضر شد از مدینه تقی وقت مردنش در دست و پای آن شه اعجاز فن فتاد

96 برداشت سر ز خاک و لبش بر لبان نهاد وآنگه لعابی از دهنش در دهن فتاد

97 سلطان دین رضا چو تقی را لعاب داد بر کونش اطلاع به یک فتح باب داد

98 در بر محمد ابن علی تقی گشود سایل ز هرچه کرد سئوالش جواب داد

99 علمی که داده بود محمد به مرتضی ایزد به این محمد نایب مناب داد

100 قطب رجای علم نبی گشت و خلق را از فضل خویش توشه یوم الحساب داد

101 بر قلب صالحش دل کاشف فتاده بود راهش به انکشاف جدا و حجاب داد

102 در خلوت مدینه شد و سیر طوس کرد از باب خود برون نشد و غسل باب داد

103 صالح ستور نفس به ملک کسان چراند وین نفس را ز روح غذا و شراب داد

104 آن کرد داغ اسود و احمر جمال قوم این داغ جهل اسود و احمر به آب داد

105 گنجور غیب بود دل خلق پرورش مکنون کن فکان به دم مستجاب داد

106 در علم و زهد و جود ز انس و ملک گذاشت حق زان جهت تقی جوادش خطاب داد

107 درهای بسته بر رخ آفاق می گشود چرخش عنان عمر به دست شتاب داد

108 وقت مسام دختر مأمون به دشمنی دستار زهر کین به کف آن جناب داد

109 قطب دهم علی نقی راه دین گشاد بر روی طالبان در علم الیقین گشاد

110 ادریس وار در پی تطهیر نفس خویش از لای طبع چشمه ماء معین گشاد

111 تقدیس از نقایص و اخلاط کون یافت قادر به خلع تن شد و حصن حصین گشاد

112 سیار شد به شه ره بیداری معرفت هر سو به روی دل در خلد برین گشاد

113 تسبیح گفت همسر روحانیون عرش آغوش شوق بر بغل حور عین گشاد

114 بر روی خشمگین قضا خال و خط نهاد از جعد فتنه بار قدر عقد و چین گشاد

115 پیش بلا هدف شد و از راه رو نمود تیر خصومتی که فلک از کمین گشاد

116 شهباز همتش پی فریاد طالبان از شاخ سدره بال به سوی زمین گشاد

117 قلب و لسانش خازن اسرار غیب بود اقبال او طلسم شکست و دفین گشاد

118 هرگه ز زیر چشم به بالا نگاه کرد از سقف خانه تا فلک هفتمین گشاد

119 قولش بجز اوامر و احکام دین نبود هرگاه لب گشاد کلام مبین گشاد

120 بر دست جعفر متوکل شهید شد باب الخلافتش ولد جانشین گشاد

121 نور سراج دین حسن عسگری نمود دل های ضال را به خدا رهبری نمود

122 در جلوه هویت ذاتی غریق گشت دل را ز موهبات صفاتی بری نمود

123 سلب صفات کون و مکانی ز ذات کرد این قطب با خلیل خدا همسری نمود

124 در حضرت جمال حق از خویش شد فنا در حیرت از مهیمنه هم برتری نمود

125 با جوهر هویت حق گشت متحد در شعبه های روح اثرگستری نمود

126 چون حب ذات رفت در اجزای کاینات ز آثار فیض خویش جهان پروری نمود

127 تحقیق او به شبه و مثل ملتبس نشد با نزهتش خلیل خدا آزری نمود

128 این ماه و مشتری به فروغ خدای دید آن را خدا به شکل مه و مشتری نمود

129 این از صفای کعبه دل حق شناس شد وآن از غرور خانه گل بتگری نمود

130 صد بت تراش و بتگر دیر وقاع را راه خدا به یک نظر سرسری نمود

131 کردند ختم عقد امامت به نسل او کو در امامت آیت پیغمبر نمود

132 با این کمال شربت مسموم معتمد بر حنجر مبارک او خنجری نمود

133 رخ در نقاب چون حسن عسگری کشید قطبیتش به قائم آل نبی رسید

134 برزخ میان کثرت و وحدت نموده شد گردید در برابر شیث نبی پدید

135 سر انتهای دایره بر ابتدا نهاد خور ز استوا فرو شد و از استوا دمید

136 از نقطه احد دو محمد ظهور کرد مرآت فوق دایره ماتحت خویش دید

137 یوم القیامه گشت چو قائم ظهور کرد «الیوم کل شیئی الی مبداء یعید»

138 یا صاحب الزمان به درآ از خفا که خلق تا حد ناف جامه صورت فرو درید

139 بر راه حق که می نگرم یک حسین نیست آفاق کربلا شد و مردم هم یزید

140 باطل شبیه حق شد و انصاف درفتاد اضلال بیخ عدل زد و ظلم سر کشید

141 بدعت بنا نهاد و امل باغ و خانه ساخت غفلت کمر گشاد و خطا فرش گسترید

142 بنمای دست قدرت و مفتاح باب کن کافاق مانده بسته درو قفل بی کلید

143 شاها تو شاهدی که «نظیری » به مهر حق بفروخت صدر سلطنت و مسکنت خرید

144 جاه یزدید و قوم یزیدش مراد نیست حب علی و آل علی باد بر مزید

عکس نوشته
کامنت
comment