1 چون گشت به پا قصر شهنشاه زمین شاهان به جنابش همه سودند جبین
2 زین قصر زمین یافت شرافت که چنین خم گشت به تعظیم زمین عرش برین
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ماند آخر حسرت دیدار او در دل مرا منتی در دل نهاد این مرگ مستعجل مرا
2 بارها دل بر وفای خوبرویان بسته ام باز می خواهم که داند هر کسی عاقل مرا
1 بگذشت زجان هر کس و از آن سر کو رفت آنجا به چه کار آمد و زآنجا به چه رو رفت
2 خونی که روا بود که از تیغ تو ریزد از حسرت تیغت همه از دیده فرو رفت
1 گرنه یک گل چون گل روی تو در گلزار نیست نالهٔ بلبل چرا چون نالهٔ من زار نیست
2 بر سر بالینم آ وقت نگاه واپسین تا بدانی جان سپردن آنچنان دشوار نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به