1 کی پیش کسی حکایتی از تو کنم یا شکوه بی نهایتی از تو کنم
2 غیر و من و شکوه از تو شرمم بادا هم با تو مگر شکایتی از تو کنم
1 تا بدلجوئی من لعل تو خندان نشود خاطرم جمع از آن زلف پریشان نشود
2 افتد از آب چو گوهر ز صفا می افتد جای رحمست بر آن دیده که گریان نشود
1 افزوده غمی چون بغم دیگرم امشب زنهار مگیرید ز کف ساغرم امشب
2 بر خرمن من دوش زدی آتش و رفتی بودت گذری کاش بخاکسترم امشب
1 در حلقه خوبان چو تو یک عربده جو نیست افسوس که چون روی تو خوی تو نکونیست
2 خم در قدحم ریز که در میکده عشق سیرابی ما تشنه لبان کار سبو نیست