- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل ز غم عشق تو کی جان برد؟ تا که جفای تو برین سان بود
2 دست کش از دامن تو کوتهست هر نفسی سوی گریبان برد
3 لذّت جان کی بود آنرا که او بی رخ تو عمر بیابان برد؟
4 تا هوس آن لب و دندان پزد بس که دلم دست بدندان برد
5 جای ز نخ باشد آنجا که ماه باز نخت گوی بمیدان برد
6 خاک جهان بر سر چوگان و گوی زلف تو چون سربزنخدان برد
7 هر چه ترا آرزویست آن بکن بر رهی آنست که فرمان برد
8 دان که بدان شاد بود جان من کز تو غم و جور فراوان برد
9 آنچه دلم دید ز عشق بتان وآنچه همی از غم ایشان برد
10 زنده بر آتش نهمش زین سپس پیش من ارنام نکو آن برد