- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کی توانم رست در کویت ز غوغای رقیب می کند فریاد سگ هر گه که می بیند رقیب
2 وصل تو می خواهم ولی مشکل که بندد صورتی نیست اهل درد را از خوان وصل او نصیب
3 آتشی از شوق گل در دل ندارد غالبا چون نمی سوزد قفس را نالهای عندلیب
4 می نهد بر دست من دست از پی تشخیص لیک کی علاج درد من می آید از دست طبیب
5 ای که دم از دولت قرب سلاطین می زنی نیست ممکن این که آزاری نبینی عنقریب
6 گه دل از جان می کند او را نهان گه جان ز دل نیست آن گل چهره در هر جا که باشد بی رقیب
7 نیست مقصود دل بیچاره غیر از وصل یار فاستجب ما قد دعا عبد ضعیف یا مجیب
8 چند می پرسی فضولی بر که واله گشته والهم کی می رسد بر خاطرم نام حبیب