کی توانم رست در کویت ز غوغای از فضولی بغدادی غزل 59

فضولی بغدادی

آثار فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

کی توانم رست در کویت ز غوغای رقیب

1 کی توانم رست در کویت ز غوغای رقیب می کند فریاد سگ هر گه که می بیند رقیب

2 وصل تو می خواهم ولی مشکل که بندد صورتی نیست اهل درد را از خوان وصل او نصیب

3 آتشی از شوق گل در دل ندارد غالبا چون نمی سوزد قفس را نالهای عندلیب

4 می نهد بر دست من دست از پی تشخیص لیک کی علاج درد من می آید از دست طبیب

5 ای که دم از دولت قرب سلاطین می زنی نیست ممکن این که آزاری نبینی عنقریب

6 گه دل از جان می کند او را نهان گه جان ز دل نیست آن گل چهره در هر جا که باشد بی رقیب

7 نیست مقصود دل بیچاره غیر از وصل یار فاستجب ما قد دعا عبد ضعیف یا مجیب

8 چند می پرسی فضولی بر که واله گشته والهم کی می رسد بر خاطرم نام حبیب

عکس نوشته
کامنت
comment