-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون ز بغداد و لب دجله دلم یاد کند دامنم را چو لب دجلهٔ بغداد کند
2 هیچ کس نیست که از یار سفر کردهٔ من برساند خبری خیر و دلم شاد کند
3 هرگز از یاد من خسته فراموش نشد آنکه هرگز نتواند که مرا یاد کند
4 هجر داغیست که گر بر جگر کوه نهند سنگ بر سینه زنان آید و فریاد کند
5 خانهٔ عمر مرا عشق ز بنیاد بکند عشق باشد که چنین کار به بنیاد کند
6 آنکه خون دل من ریخت ز بیداد و برفت کاج باز آید و خون ریزد و بیداد کند
7 چه غم از شاه و چه اندیشه ز خسرو باشد؟ گر به شیرین رسد آن ناله که فرهاد کند
8 باد بر گلبن این باغ گلی را نگذاشت کز نسیمش دلم از بند غم آزاد کند
9 اوحدی چون که از آن خرمن گل دورافتاد خرمن عمر، ضروریست، که بر باد کند