-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چرخ چون کشتی رود بر روی آب از چشم من خانه ناموس طوفان شد خراب از چشم من
2 بس که از دیدار خود محروم میخواهد مرا بگذرد شبها خیالش در نقاب از چشم من
3 شعله خون آلوده آید از دل اخگر برون گر به روی آتش افشانند آب از چشم من
4 گر نه سودای گل روی تو میپختم، چرا دوش میآمد به جای خون، گلاب از چشم من؟
5 روز و شب روی تو دارم در نظر، نبود عجب گر که جای اشک ریزد آفتاب از چشم من
6 دیده پرخون برون آید به جای گل ز شاخ گر به گلشن قطره افشاند سحاب از چشم من
7 گریهام شد مانع نظّاره، روز وصل هم تا به کی نظّاره باشد در عذاب از چشم من؟
8 گر کنم قدسی در آتش جای با این اشک گرم شعله گردد در دل اخگر کباب از چشم من