-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دهری که از او کام روا نیست چه حاصل یاری که در او مهر و وفا نیست چه حاصل
2 اینجا است که هر دلشده بیمار هوایی است درد است فراوان و دوا نیست چه حاصل
3 گیرم که به ظلمات رسیدی چو سکندر قسمت چو تو را آب بقا نیست چه حاصل
4 گیرم که سراپای تو گوهر شد و معدن چون در دل سخت تو سخا نیست چه حاصل
5 عمامه به سر، خرقه به بر، سبحه در انگشت چون روی دلت سوی خدا نیست چه حاصل
6 داری چو دل آیینه اقلیمنمایی اما چو در او نور صفا نیست چه حاصل
7 بر سر نزدم از غم او پنجه خونین زین باغ گلی بر سر ما نیست چه حاصل
8 از تیرهدلی راه به زلف تو نبردم ما را به سر این بال هما نیست چه حاصل
9 قصاب سراپای نگارم همه نیکو است در فکر من بیسروپا نیست چه حاصل