- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هرچه آنجاست چو آنجا رویاینجاگردد چه خیال است که امروز تو فردا گردد
2 در مقامی که بود ترک و طلب امکانی رو به دنیاست همان گرچه ز دنیا گردد
3 جمع شو ، مرکز نه دایرهٔ چرخ برآ قطره چون فال گهر زد دل دریا گردد
4 رستن از پیچ و خم رشتهٔ آمال کراست بگسلی از دو جهان تا گرهی وا گردد
5 نور دل درگرو کسب قبول سخن است به نفس گو چه دهد سنگ که مینا گردد
6 سن بی سر و پا تفرقهٔ ساز حیاست آب چون بر در فواره زد اجزا گردد
7 طور مستان نکشد تهمت تغییر وفا خط ساغر چه خیال است چلیپا گردد
8 عجز تقریر من آخر به اشارات کشید ناله چون راه نفس گم کند ایما گردد
9 نامهٔ رمز نفس در پر عنقا بربند سر این رشته نه جاییستکه پیداگردد
10 کعبه و دیر مگو گرد تو گشتیم بس است آسیا نیست سر شوق که هر جا گردد
11 گوهر آزادگی موج نخواهد بیدل سر چو گردید گران آبلهٔ پا گردد