- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به هر جبینکه بود سطری ازکتاب حیا ز نقطهٔ عرقم دارد انتخاب حیا
2 شبی به روی عرقناک او نظرکردم گذشت عمر وشنا میکنم درآب حیا
3 ز لعل او به خیالم سؤال بوسهگذشت هزار لب به عرق دادم از جواب حیا
4 دمیکه ناز به شوخی زند چه خواهدکرد پری رخیکه عرق میکند زتاب حیا
5 ز روی یارکسی پردة عرق نشکافت گشاده چون شد ازین تکمهها نقاب حیا
6 عرق ز پیکر من شست نقش پیدایی هنوز پاک نمیگردم از حساب حیا
7 دگر مخواه ز من ثاب هرزهجولانی دویدهام عرقی چند در رکاب حیا
8 ز خوب جستم و چشمی به خویش نگشودم به روی منکه فشاند اینقدرگلاب حیا
9 به چشم بسثن از انصاف، نگذری زنهار به پل نمیگذرد هیچکس زآب حیا
10 ز قطرگی بدر خجلتگهر زدهایم جبین بینم ما ساخت با سراب حیا
11 عرق زطینت ما هیچ کم نشد بیدل نشستهایم چو شبنم در آفتاب حیا